چیزهایی هست که نمی دانی ...

خاطراتِ یک عدد مغزِ گِردو ...!

چیزهایی هست که نمی دانی ...

خاطراتِ یک عدد مغزِ گِردو ...!

بسم الله الرحمن الرحیم
تمام حرف هایم، تمام دنیایم بین این دو حرف معنا می شود الف تا ی ... اما خودم میان این دو حرف محصور شده ام ... " ا ..... ی "
من مهم نیستم یعنی از نظر من هیچ کس مهم نیست :) این افکار آدم هاست که اهمیت داره ...
افکارتون زیبا باشه ان شاءالله ...

قوری گُل غیر قرمزی ...!

شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۰۷ ب.ظ

مغزِ آدم استعداد سرشاری در گرفتن حالت های خاص داره ! یعنی از خدا که پنهون نیست مالِ من که اینجوریه :| داره داره ! استعداد داره ! خوبشم داره ... سرشارش هم داره :)

پس همانا مراقبِ حالاتِ مغزِ خود باشید ...!

یه قوری داریم ( اتفاقا دوسِش هم داریم ) ای بسا مدت های مدیدی هم منتظر دومیش بودیم اصلا :) از این قوری پیرکس های ساده ست ! بعد از اینکه قوری گُل قرمزی قبلی به دلایل نامشخص منهدم شد مان جان اینو خریدنش ...! حالا چی ؟! هیچی همانا پس از چند وقت دسته قوری فوق الذکر به سمت لبه آن متمایل شدندی :| یعنی یه حلقه داره که دسته قوری بهش وصل شده، همون اون چرخیده بود هر کارش هم کردیم درست نشد حرارت هم خورده بود بهش، بد سفت شده بود بی انصاف !!! هیچی دیگه اصلا تعادل ما در ریختن چایی ریخته بود به هم ! ( و گرنه ما اولش سالم بودیم مغزمون سالم بود فرفری نبود، حالت نداشت اصلا ! لَخت بود مثل دُم اسب ! ) موقع ریختن چایی باید دست رو در زاویه خاصی قرار می دادی و گرنه چایی به جای ریختن تو فنجون همه جا می ریخت اِلا فنجون :) بگذریم ...

کم کم داشتیم به این نتیجه می رسیدیم که بنا دلایل مشخص بزاریمش کنار که خب این شیبِ ملایم دسته و لبه قوری یه جوری این قدر جذاب تغییر می کرد و ما هی زورمون نمی رسید بهش که شد سوژه شوخی و خنده ! آقا موند موند موند دیگه این اواخر مثل این قوری چینی ها شده بود ! ( قوری چینی نه ! قوری چینی ! متعلق به آداب و رسوم کشور دوست و باحال چین ! ) زاویه دسته و لبه قوری مثبت منفیِ یکی دو درجه به زاویه قائمه بود دیگه ! سرخوشانه نَود می زدیم باهاش موقع چایی ریختن :) و سرخوشانه تر بودیم وقتی یه ناواردِ ناآشنای طفلکی می خواست چایی بریزه ... آی می چسبید اون نگاه مستاصل به ما و قوری مون :))

حالا یکی دو هفته ست مان جان رفتن یه قوری جفتِ همون خریدن ...! منتها با این عیب که سالمِ سالمه !!! آقا بساطی شده همین این ! خوب که مغز ما حالت گرفته دستمون هم هموجور و ایضا زاویه چشممون موقع ریختن چای، و یه قطره هم این طرف اون طرف نمی ریزه این چیه آخه ! چی میگه این وسط ؟! به قول شاعر که " آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ...؟! " حیف نیست واقعا ؟! الان اگه اون قوری قبلیه می بود شاید دسته و لبه به هم رسیده بودن دیگه :)

نشون به اون نشون که الان یکی دو هفته ست یه چایی درست، سالم نریختم من :| حالا تا باز کی این مغز ما تغییر حالت بده ! تازه اگه بده ! :)

۹۴/۰۵/۱۷ موافقین ۴ مخالفین ۰
بچه زنده -