چیزهایی هست که نمی دانی ...

خاطراتِ یک عدد مغزِ گِردو ...!

چیزهایی هست که نمی دانی ...

خاطراتِ یک عدد مغزِ گِردو ...!

بسم الله الرحمن الرحیم
تمام حرف هایم، تمام دنیایم بین این دو حرف معنا می شود الف تا ی ... اما خودم میان این دو حرف محصور شده ام ... " ا ..... ی "
من مهم نیستم یعنی از نظر من هیچ کس مهم نیست :) این افکار آدم هاست که اهمیت داره ...
افکارتون زیبا باشه ان شاءالله ...

۶ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

می تکانم خانه را هر سال قبل از سال نو ...

یادگاری می چکد از لای این دیوارها ...


پیشاپیش سال نو همه مبارک :) ان شاءالله سال خوبی باشه برای همه ... پر از شادی و سلامتی ... 

سالِ تموم شدن همه دلتنگی ها ... ان شاءالله ...

 رفیق جان امشب کشیک  حرم داره ... منم دارم میرم ... یعنی دو تایی داریم میریم :) خیلی خوبه ... خیلی :)

بچه زنده -
۲۹ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۵۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

شاید باورپذیر نباشد اما مان جان امسال ما را به حال خود رها کرده که خانه رو نَتِکانیم !!! چرا ؟! چون قطعا چ وصل ست به را ...! مجددا چرا ؟! چون مثلا احتمالا در ذهن شان گفته اند این دختر دو ماه و نیم دیگر کوچ می کند کرایه نمی کند حالش را بگیریم ... مثلا البته ...! 

پی نوشت : مگه خوابشو ببینیم ! نه تنها هیچکی باور نمی کنه مان جان از خیر تکوندن همه گذشته باشه با تنها که خود مان جان هم باورشون نمیشه که بذارن ما قِصِر در بریم ازین تورنمنت همگانی ! و اصولا هیچ وقت هیچکس ما رو به حال خودمان رها نمی کند، اصلا شدنی نیست همچین چیزی !!! پس همانا چون هر سال پس از تکاندن کف و سقف خانه، نوبت به در و دیوار و پنجره رسید و خب به دلایل متقن ما را و نه برادر نصف دوقلوی زیرکمان را ! تاکید می کنم ما را فرستاده اند بالای چهارپایه تا پرده ها را باز کرده و پس از شستشو مجددا نصب نماییم و خب به قهقرا که این دختر کمی، فقط کمی ترس از ارتفاع دارد ! چطور وقتی هوس پاراگلایدر می کند یاد پرده و چهارپایه نیست ! (انصافا اگر مان جان یه همچین مطلبی رو در ذهن پرورانده باشند من خودم قانع شدم هیچی دیگه حله ...!) 

لهذا باید گفت که خانه تکانی همان بود که بوده ...! شاید کمی سبک تر ... مثلا یکی دو ریشتر کمتر ... و خب برادر نصف دوقلویمان باید حسابی شکر گذار و متشکر باشد چرا که این همه موهبت و از از زیر کار در رفتن قطعا از صدقه سری عروس هیچی بلدی ست که مان جانش می خواهد طی یک دوره فشرده دو ماه و نیمه همه چیز یادش بدهد ... والسلام !


بچه زنده -
۲۴ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۱۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

دیروز شنبه ترین شنبه ای بود که می توانست باشد ...

بچه زنده -
۲۳ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۲۰ موافقین ۱ مخالفین ۰

اینجا همون جاست که بهش میگن شهر بهشت ! نه به خاطر خیلی ها ...! فقط به خاطر یکی ... فقط به خاطر خورشیدش ... هوای شهر بهشت از صبح بارونیه ... بوی بارون میاد ... بوی خاک خیس خورده ... بارون رحمتِ ... وقتی می باره دعاها مستجاب میشن ... خدا می دونه چقدر بارونو دوست می دارم ... اما امروز از صبح دلم گرفته ... دلم حرم می خواد ... خیلی وقته قسمتم نشده ... 

فکر می کنم تو بهشت حتما یه وقتایی بارون می باره ... از همین بارونا ... مطمئنم ...

السلام علیک یا انیس النفوس ...

بچه زنده -
۱۰ اسفند ۹۴ ، ۱۶:۵۵ موافقین ۴ مخالفین ۰
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
بچه زنده -
۱۰ اسفند ۹۴ ، ۱۶:۴۶

چند عدد بیلِ (حذف و اضافه به قرینه عمدی !) بامرام ظاهرا (باطنش رو خدا عالمه !) برایم پیامی گذاشته بودند با این مضمون که : " در گذاشتن آشغال ها دم در حتی یک دقیقه هم نباید تعلل (شما بخوانید تلف) کرد " !

آیا می دانید لاک پشت ها چرا نزدیک 150 سال عمر می کنن ؟! به خدا اگر بدانید !!! چون سرشون تو لاک خودشونِ نه نوشته های دیگران ! :)

یه چی بگم خیلی بی ربط : پُقی زدم زیر خنده وقتی بعد از چند ثانیه این جمله اومد تو ذهنم که " لابد مجبور بوده می فهمی مجبور !!! " :)

یه چی دیگه کاملا بی ربط : پست نظر نداره ... شعار انتخاباتی من : " سیم پَرَه رفت شعار نِیَه :)) "

خیلی خیلی بی ربط تر : رای خود را صرفا جهت حال و احوال پرسی و حالا گهگاه حال گیری دیگه نهایتا در صندوق بیان بیندازید :) رای سفید هم پذیرفته می شود لکن برخلاف دموکراسی بیرونی دموکراسی درونی می گوید رای حداقلی ! حضور بی حضوری ... ناحضوری ... نباشی ... عدم شرکت ... اینا واسه چیه آخه :| تازه اونم اگه یه جا رو صندوق تعبیه شده بود و گرنه که همه چی کشک دیگه ...!

امان از این ذهن های خلاق، از این بیل های پرنده، بیل های خزنده، بیل های فرکتالیِ خودمونتاژ، بیل های سخن گو ...! :))


بچه زنده -
۰۵ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۰۵ موافقین ۳ مخالفین ۰