در پیچ پیچی های امتحانات !
آقا مایی که فامیلمون با الف شروع میشه باور بفرمایید گناه نکردیم که ! قسمت بوده لابد ! به ترتیب شماره گذاری می کنن میفتیم اون بالا، رندم شماره گذاری می کنن میفتیم اون بالا، احتمال حساب می کنن میفتیم اون بالا، احتمالا جذر و انتگرال نامعین هم اگه بگیرن باز میفتیم همون بالا ! چی ؟! اون بالا ! کی؟! اون بالا ! کجا؟! اون بالا ! تلفن 29 دو تا شیش :)) نه دور از شوخی، موقعیت بدیه ! منی که فوبیا دارم چی کار باید بکنم چرا اینجوری باید باشه آخه ؟! سالی که پیش دانشگاهی بودم یکی از دوستام با صندلی از روی سن افتاد پایین سرش با فاصله چند سانت از نیمکت های فلزی مدرسه خورد زمین ! سالم موند البته خدا رو شکر :) من نزدیک محل وقوع حادثه بودم :| بنابراین وقتی میفتم اون بالای سن کلا یه ترس و استرسی می گیرم که اون سرش ناپیدا ! اینقدر چسبیده بودم به تخته که جا پا نبود ده بیست بار به ترتیب وسایلم افتاد پایین ! جزوه، برگه سوال، برگه جواب، ماشین حساب، خودکار، مداد، پاک کن و ...! کلا موجبات انبساط خاطر دوستان فراهم شده بود ! یعنی از دو ساعت امتحان حدود یه نیم ساعتی رو به راحتی مشغول ورزش های مفید بودم :)) حالا چه امتحانی هم بود :| قیافه همه بچه ها بعد امتحان :| بود البته دقت که می کنم می بینم قبلش هم همین جوری بودیم کلا :| دو تا سوال دو ساعت هر کدوم الف ب ج د قسمت د به الف و ب به ج و د به ج کلا همه به هم مربوط بود ! تازه من کشف کردم سوال دوم هم به صورت زیر پوستی به سوال یک مربوط می شد ! حالا شما بگو اُپن بوک ! صدای کاغذ و جزوه ای بود که میومد تو کلاس ولی به نظر من استاد تو یه فازی سوالا رو طرح کرده بودند که اگه روح خودشون هم بغل آدم می نشست فایده نداشت ! تازه یکی از مراقبا هم بغل دست من نشسته بود اینقدر صحبت کرد با اون بنده خدای دیگه کم مونده بود برم وسط بحث شون اظهار نظر کنم ! انصافا مطالب راه گشایی مطرح کردند قشنگ فیض بردم :))