باید که حال خود را گرفت گاهی ...!
جمعه, ۶ شهریور ۱۳۹۴، ۰۱:۴۰ ب.ظ
همین الان که من باید بشینم ترجمه کنم، همین الان که از هر نظر بهترین موقع ست، همین الان که فردا باید دست پر برم دانشگاه ! همین الان که راه گریزی نیست ... همین الان !!! همین الان یه عالمه چیز دیگه تو ذهنمه که داره از گوش های عزیزم می پره بیرون :| یعنی قشنگ جَنگه جنگ ...! جنگ بین خودم و خودم و خودم های دیگرم ... یه جوری که مثلا فکر می کنم که اگه الان ننویسم احتمالا دو سه تا غزل همچین درست و حسابی از دست رفته اصلا :)
پی نوشت : درسته که مقابله می کنم با این خودم و نمی نویسم اونایی که دلش می خواد و دلم می خواد ولی حداقلش اینه که الان با این یه پاراگراف زهر خودمو ریختم :) حالا مثل بچه نُقل میرم پیِ کارم ...!
۹۴/۰۶/۰۶
+خونه نو مبارک