زورِئال ...!
دوشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۵، ۰۲:۱۵ ب.ظ
دیروز بعد از یه سه چهار ساعتی سر و کله زدن با بچه های دبیرستانی که حالا به مدد تالیف کتاب جدید هفته ای یکی دوبار احضار میشم حضورشون !!! گفتم یه سری به بالش برسونم. غم خواب داشتم عجیب ... و همه می دونن یه وقتایی غم خواب چه غم بی رحم و بزرگیه ...
القصه دیروز بعد از ظهر یه خواب عجیب غریب بامزه دیدم ... خونه اولی و حیاط بزرگش و زیر زمین و منو یه لاک پشت کوچیک و یه لاک پشت بزرگ ! البته منم کوچیک ... این تیکه هاشو فقط یادمه که دنبال لاک پشت بزرگه بودم تندتر از من می دوید !!! رفت تو زیر زمین قایم شد ... لاک پشت کوچیکه رو اما گرفتم :| بهش یه کم سیب دادم خورد بعد بقیه سیب رو انداختم دیدم لاک پشت بزرگه اومد بیرون و با ولع خورد. اون وقت یه هو آدم شد :| تاکید می کنم خوابه دیگه خواب ...! لاک پشته سیب خورد آدم شد به همین خواب قسم ! اون وقت سه تایی با هم یعنی من و لاک پشت کوچیکه و اون آدمه که اولش لاک پشت بود از زیر زمین اومدیم بیرون ... بعد تو حیاط کنار پله ها اون آدمه برای منو یکی دیگه که یادم نیست دقیق کی بود تعریف کرد که از اول آدم بوده و تو همین خونه زندگی می کرده وقتی مرده به یه دلیلی که اولش بعد از خواب یادم بود الان نیست از خدا خواسته که لاک پشت بشه و شده !!! همین جا از خواب بیدار شدم ! از قضیه تناسخ رد شده در اسلام و حرف زدن آدم لاکیه که بگذریم باید بگم خونه اولیه تازه ساز بود و ما اولین ساکنانش بودیم :)
این که چیزی نیست دو هفته پیش تقریبا خواب می دیدم یه هدهد (شانه به سر) گیر افتاده تو اتاق به بدبختی نجاتش دادم بعد شروع کرد به حرف زدن :| با چه هیجانی مان جان اینا رو صدا می زدم که بیان ببینن داره حرف می زنه که از شدت هیجان پریدم از خواب ... خداییش این یکی دیگه یه جورایی مذهبیه اصلا ! بلکه استغفرالله هدهد حضرت سلیمان بوده :) ولی این خوابه خیلی خوب بود واقعا، یادمه وقتی بیدار شدم حسابی ذوق زده بودم تو یه حالتی بین خنده و هیجان عمیق ...
لازم به ذکره که بگم قبل دو تا خواب هیچ گونه غذایی نخورده بودم :|
پی نوشت : همچین بدم نمیاد در ادامه خواب پروانه ای، مورچه ای، پاندای خنگی، کووالایی چیزی ببینم ... زرافه و فیل رو هم دوست می دارم منتها به نظرم حجمشون یه کم واسه خواب های یکی دو ساعته زیاد باشه تو خوابم جا نشن :)
۹۵/۰۸/۱۷