شاید باورپذیر نباشد اما مان جان امسال ما را به حال خود رها کرده که خانه رو نَتِکانیم !!! چرا ؟! چون قطعا چ وصل ست به را ...! مجددا چرا ؟! چون مثلا احتمالا در ذهن شان گفته اند این دختر دو ماه و نیم دیگر کوچ می کند کرایه نمی کند حالش را بگیریم ... مثلا البته ...!
پی نوشت : مگه خوابشو ببینیم ! نه تنها هیچکی باور نمی کنه مان جان از خیر تکوندن همه گذشته باشه با تنها که خود مان جان هم باورشون نمیشه که بذارن ما قِصِر در بریم ازین تورنمنت همگانی ! و اصولا هیچ وقت هیچکس ما رو به حال خودمان رها نمی کند، اصلا شدنی نیست همچین چیزی !!! پس همانا چون هر سال پس از تکاندن کف و سقف خانه، نوبت به در و دیوار و پنجره رسید و خب به دلایل متقن ما را و نه برادر نصف دوقلوی زیرکمان را ! تاکید می کنم ما را فرستاده اند بالای چهارپایه تا پرده ها را باز کرده و پس از شستشو مجددا نصب نماییم و خب به قهقرا که این دختر کمی، فقط کمی ترس از ارتفاع دارد ! چطور وقتی هوس پاراگلایدر می کند یاد پرده و چهارپایه نیست ! (انصافا اگر مان جان یه همچین مطلبی رو در ذهن پرورانده باشند من خودم قانع شدم هیچی دیگه حله ...!)
لهذا باید گفت که خانه تکانی همان بود که بوده ...! شاید کمی سبک تر ... مثلا یکی دو ریشتر کمتر ... و خب برادر نصف دوقلویمان باید حسابی شکر گذار و متشکر باشد چرا که این همه موهبت و از از زیر کار در رفتن قطعا از صدقه سری عروس هیچی بلدی ست که مان جانش می خواهد طی یک دوره فشرده دو ماه و نیمه همه چیز یادش بدهد ... والسلام !