چیزهایی هست که نمی دانی ...

خاطراتِ یک عدد مغزِ گِردو ...!

چیزهایی هست که نمی دانی ...

خاطراتِ یک عدد مغزِ گِردو ...!

بسم الله الرحمن الرحیم
تمام حرف هایم، تمام دنیایم بین این دو حرف معنا می شود الف تا ی ... اما خودم میان این دو حرف محصور شده ام ... " ا ..... ی "
من مهم نیستم یعنی از نظر من هیچ کس مهم نیست :) این افکار آدم هاست که اهمیت داره ...
افکارتون زیبا باشه ان شاءالله ...

خیلی هم رسمِ باحالی هستن ایشون ! فقط اگه مثلا فامیل، دوستان، آشنایان و وابستگان محترم یه محبتی بکنن با هم هماهنگ کنن خیلی خوب تر میشه !
 اول اینکه : شانسه دیگه مهمونی ها قاطی پاطی میشه آدم استرسی مثل من استرس می گیره :| :)
دوم اینکه : خب همانا ما هنوز دانشجو هستیم خیر سرمون و این نکته مهمی ست ...!
درس ها داره تموم میشه این موضوع پایان نامه هم شده مصیبت عظمی ... کی سمینار رو تحویل بدم یا خدا ...
بچه زنده -
۲۱ آبان ۹۴ ، ۱۸:۱۱ موافقین ۲ مخالفین ۰

پاییز داستانِ دوست داشتنیِ دستانی ست که انار دانه می کنند ...

چه کسی بود صدا زد : " ... آی آدم های خوب، روزهایتان پاییزی، پاییزتان اناری، انارهایتان بهشتی ...! "


بچه زنده -
۱۲ آبان ۹۴ ، ۱۵:۵۲ موافقین ۷ مخالفین ۰ ۵ نظر

یکی از مقاله هایی که فرستادم اکسپت شده اون یکی نشده ! الان من به این جمعِ داوران محترم چی بگم ؟! :| همه فرضیه های منو در مورد مقوله تربیت پنبه کردن با این حرکت :)

کامنت های مقاله ریجکت شده به شرح زیر می باشد :

نظر داور اول : مناسب برای ارائه شفاهی.

نظر داور دوم : ارجاعات در نوشتار مورد نظر !

خوب ای دومی یعنی چه ؟! :| داوران محترم شما که زمان تصحیح برای کنفرانس در نظر نگرفتین چه کاریه نظر میدین دوستان ؟! الان من نظر دومی رو چی کار کنم خوبه مثلا ؟! ها ؟! :)

پی نوشت : من این مقاله دومی رو که ریجکت شد واسه این ترم لازم داشتم ... فکر کنم حداقل یکی از داورا به روح معتقد نبوده :(


بچه زنده -
۱۲ آبان ۹۴ ، ۱۵:۵۱ موافقین ۲ مخالفین ۰

پاییز اومد ... سال نو شد ... محرم از راه رسید ... حالم خیلی شبیه حالِ این چند ساله اخیره ...! آدما، جاها، حس ها، حتی بوها ... همه چی یه جواریی انگاری داره تکرار میشه ... این تکرار رو دوست دارم ... تکراری که تکراری نیست ... هنوز قسمتم نشده برم روضه ... زیادی مشغول بودم ... درگیر درس و مشق و یه سری خورده کار این وسط ... عقب افتادم از کاروان انگار ...


بچه زنده -
۲۷ مهر ۹۴ ، ۱۳:۰۳ موافقین ۶ مخالفین ۰

اینجوری نمیشه ...! من اگه بخوام همه اون چیزایی که یک ماه و اندی تو مغزم دارن جست و خیز می کنن و دیوانه وار خودشون رو به دیواره های مخچه م می زنن و گاهی میرن رو اعصاب و جیغ بنفش می کشن که ما رو بنویس ما رو بنویس :|:) به ترتیب بیارم اینجا، میشه مثنوی احیائی شون اینا ...! به نظرم میاد اگه ترجیحا از زمان حال شروع کنم به صرف فعل نوشتن شاید به گذشته برسم مثلا ! شاید !!!

دیشب می خواستم بیام بنویسم ولی از صبحش پای سیستم بودم نا نداشتم :| قیافه م شبیه لپ تاپ شده بود ... دو تا مقاله برای یه کنفرانس دادم رفت :)) داشتم با خودم فکر می کردم خیلی بی تربیتن اگه زحماتِ چند روزه !!! تاکید می کنم چند روزه منو جهت نوشتن مقاله !!! نادیده بگیرن و اکسپت نکنن ... و البته یه موازاتش یه صدایی های تو مغزم میگه همانا خیلی بی تربیتن اگه زحمات چند روزه !!! مجددا تاکید می کنم چند روزه تو رو جهت نوشتن مقاله !!! نادیده نگیرن و اکسپت کنن :) باز من گیر کردم بین خودم و خودم ! وسط این آشفته بازار جیغ جیغ تو مغزم این ترازوی عدالت رو کجا بزارم آخه ؟! جاش نیست واقعا ...

حالا درسته چند روزه نوشتمش ولی انصافا بیسش مقاله هاییِ که چندین ماهه دارم کار می کنم و می خونم نه چند روزه :| وجدان نیمه بیدارم میگه تو واستا ببین چی میشه بچه جون :) شد شد نشد نشده دیگه !

بچه زنده -
۲۷ مهر ۹۴ ، ۱۲:۴۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۴ نظر

اینقدر دلم برای جزیره م تنگ شده بود که داشتم می ترکیدم ! اینقدر حرف دارم که دارم می ترکم ! یعنی مثلا یه جورایی شانس آوردم که تا الان نترکیدم ! همون مثلا ! البته لازم به ذکره که اینقدر کار دارم که اگه از حرف و دلتنگی قسِر در برم از عذاب وجدان حتما خواهم ترکید :) اصلا شانس کیلویی چنده بابا مهم ترکیدنِ ! :)

این جملات رو امروز خوندم به دلم نشست خیلی ...

عقد را در دنیا می بندند

ولی انعقاد مربوط به عالم بالاست

تا انعقاد نباشد عقد صورت نمی گیرد

پس همسری که دارید را اول خدا برایتان بریده بود که عقد شما هم عملی شد

خدا هم که جز خوب برای بنده مؤمن نمی برد

پس قدر آنچه خدا به شما عطا کرده است را بدانید

ارزش هدیه به هدیه دهنده است

هر چه از دوست رسد نیکوست

مرحوم دولابی


بچه زنده -
۱۸ مهر ۹۴ ، ۱۲:۳۷ موافقین ۶ مخالفین ۰

آن هنگام که؛
عطر بهار نارنج،
در آن کلام مقدس پیچید ...
من؛ تو را ...
از پشت چشم هایِ بسته ام دیدم؛
خوبی های تو را و لطف تو را.
بهار نارنج را به نسیم بسپار ...
و اگر خواسته ام را خواستی؛
کتاب را به نشانِ عهدی میان ما،
با خود بردار ...
وگرنه بماند ...

و من کتاب را به نشانه عهدی میانِ مان برداشتم ...

پس سالروز ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س) شد سالروز عقد من و آن رفیق عزیز ...


بچه زنده -
۱۸ مهر ۹۴ ، ۱۲:۲۰ موافقین ۴ مخالفین ۰

ما یک عزیز دل انگیزی داریم که هر از چند گاهی در مواقع لازم و ایضا حساس می فرمایند : " جدا آدمیزاد چیه ؟! به دو قِرون نمی ارزه ! "

امروز یه جایی بودیم داشتند آب می خوردن یه هو ناغافل پرید تو گلوشون ! بعدش مجددا این جمله قصار رو فرمودند و همانا ما در این شرایط حساس ! از ظهر در جیب مراقبت فرو رفته، همچنان درگیریم ...!

بچه زنده -
۲۲ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۰۲ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۱ نظر

اون شب به بابا گفتم میاین بریم حرم ؟! شب زیارتی هم بود و رفتیم ... بماند که چون پارکینگ ها شلوغ بود بابا ماشین رو گنبد سبز پارک کردن و بدین ترتیب دماری از روزگار پای ما درآوردن که خوب خاطره بشه :| اصلا این بابای عزیزتر از جان همیشه سعی می کنن تو این موضوع برای ما خاطره سازی کنن ! دستشون هم درد نکنه انصافا همیشه هم موفقن :| حالا بماند ... خلاصه برگشتنی دیر وقت بود شام رو هم همون بیرون خوردیم ... منم از قبل می خواستم روزه بگیرم نیت روزه کردم و خوابیدم ... صبح هم به یاد ماه رمضون و تلافی اون شب زنده داری و پیاده روی قشنگ تا ده صبح رفتم اون دنیا به سلامتی ! ساعتای دوازده اینا داشتم با یه دوست عزیزی تلفنی صحبت می کردم مان جان با یه موز اومدن تو اتاق منم مشغول توضیح بودم گرفتم و همانا ... و با طمأنینه خاصی خوردمش ... بعدش تلفنم تموم شد مشغول کار خودم شدم یه هو هوس چایی کردم ! اومدم پاشم برم بریزم واسه خودم تازه یادم اومد بله بنده روزه بودم مثلا :| حالا من واقعا خیلی هم گرسنه یا تشنه نبودم ! ولی یادم افتاد ماه رمضونی تو اون گرما از تشنگی هم می مردی بازم یه لحظه یادت نمی رفت روزه ای :) هیچی دیگه با اون ته بندی موزی، ادامه راه تا اذون مغرب هم به خوبی و خوشی سپری شد ... یه سوال کی گفته موز زور نداره ؟!

مان جان نمی دونست بنده خدا ولی بعدا گفت اگه می دونستم یه لیوان آبی چایی میاوردم بخوری لااقل ...! مان جان، مان جان است دیگر ...

بچه زنده -
۲۱ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۲۲ موافقین ۵ مخالفین ۰

امشب شبِ 25 ماه ذی القعده ست ... و فردا دحو الارضِ ... کاش بشه بریم حرم ... همین الان ...

اعمال دحو الارض ...


بچه زنده -
۱۷ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۳۲ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲ نظر