چیزهایی هست که نمی دانی ...

خاطراتِ یک عدد مغزِ گِردو ...!

چیزهایی هست که نمی دانی ...

خاطراتِ یک عدد مغزِ گِردو ...!

بسم الله الرحمن الرحیم
تمام حرف هایم، تمام دنیایم بین این دو حرف معنا می شود الف تا ی ... اما خودم میان این دو حرف محصور شده ام ... " ا ..... ی "
من مهم نیستم یعنی از نظر من هیچ کس مهم نیست :) این افکار آدم هاست که اهمیت داره ...
افکارتون زیبا باشه ان شاءالله ...

حسی شبیه هیچ کس ...

سه شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۱۹ ب.ظ

بی مقدمه با مقدمه جواب آزمایش ها مثبت بود و این یعنی شولو لو لو لو ... به همین سادگی به همین خوشمزگی !

قسمت ضایع قضیه هم فوبیای داغون من به محیط کلینیک، بوی الکل، سُرنگ، دکتر، پرستار و عذرخواهم اصلا کل هیکل پرسنل محترم بود که خب متاسفانه این برای من امری ست اجتناب ناپذیر !!! و من هر چی هم تلاش کردم، تلقین کردم، خانومی کردم، سعی کردم آبرو به جا کنم نشد که کنترل بشه و طبیعتا شد آن چه شد دیگه ! واکسن کُزاز زدن دستم حسابی درد می کنه ... فلج شده اصلا :| حالا خوبه میکروب ضعیف شده ست جد بزرگشون نیست ...! کارهای حرم و محضر رو هم با همدیگه درست کردیم ... روز 24 شهریور که همزمان با سالروز ازدواج حضرت امیرالمومنین علی (ع) و حضرت فاطمه زهرا (س) هست صبح ساعتای 8 میریم حرم ساعت 10 هم محضر به امید خدا ...

نمی خوام غُر بزنم بگم تو دلم رخت می شورن ...! غُر نمی زنم ولی خُب تو دلم دارن رخت می شورن ! چی کار کنم :| همانا هیچ وقت چیزی از ارزش های رخت شویی تو دلم کم نمیشه ظاهرا ... شادیِ، خنده ست، قیافه های خوشحال دوستان و اطرافیان و همه اون عزیزاییِ که محبت داشتند و دارند همیشه ... ولی من ... ته ته همه این ها یه حس عجیب و غریب دارم ... مثلا گاه گاهی یه کوچولو اشک و لولوی یواشکی ... نه از سر غم نه از سر ناراحتی نه از سر حس و حال بد ... نه ... فقط از سر همون حس عجیب و غریبِ ... یه حسی یه چیزی که هنوز نمی دونم چیه ...

توکل به خدا ... به اون ذات مقدس که اسمش هم آدم رو آروم می کنه ...

۹۴/۰۶/۱۷ موافقین ۴ مخالفین ۰
بچه زنده -