چیزهایی هست که نمی دانی ...

خاطراتِ یک عدد مغزِ گِردو ...!

چیزهایی هست که نمی دانی ...

خاطراتِ یک عدد مغزِ گِردو ...!

بسم الله الرحمن الرحیم
تمام حرف هایم، تمام دنیایم بین این دو حرف معنا می شود الف تا ی ... اما خودم میان این دو حرف محصور شده ام ... " ا ..... ی "
من مهم نیستم یعنی از نظر من هیچ کس مهم نیست :) این افکار آدم هاست که اهمیت داره ...
افکارتون زیبا باشه ان شاءالله ...

۱۴ مطلب با موضوع «کاش گاهی شعری ...» ثبت شده است

- من تو تلویزیون می بینم کسی چای می خوره دلم چای می خواد !!! در مورد مواد غذایی دیگه اینجوری نیستم فقط چایی یه همچین حسی رو در من بر می انگیزونه ! :|

- مان جان گفتن این هندوانه خیلی رسیده ست بیرون یخچال خراب میشه شستنش گذاشتن رو سینک ظرفشویی رفتن تو اتاق یه هویی یه صدای ظریفی از تو آشپزخونه اومد مثل صدای رد شدن تایر ماشین از تو چاله گل و آب !!! شالاپ :) هیچی دیگه هندونه شد سه قسمت من اون قسمت های توی پوست رو تیکه تیکه جداشون کردم گذاشتمون تو ظرف ... قند هم بود بیچاره گُل شو خوردم :)

- نه بگم خوشم میاد از تشنگی یا گرسنگی مثلا ولی ماه رمضون یه چیزایی داره که واقعا دلم براش تنگ میشه انصافا ... البته که سختی داره و سختی رو هم قاعدتا کسی دوست نداره ولی اگر خدا خدای ماست که روزه رو واجب کرده طاقت گرفتنش تو تابستون رو هم میده و صد البته حس و حال خوب و بی نظیرش رو ... 

- یه ماه شده دیگه که آدامس نخوردم :) جعبه آدامس رو اول ماه از تو کیفم گذاشتم تو کشو حالا هر موقع در کشو رو باز می کنم چشمک می زنه ! منِ مُحتاد به آدامس نعنایی :|


بچه زنده -
۲۳ تیر ۹۴ ، ۱۲:۵۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر
پرده اول :
قاصد روزان ابری، داروگ ! کی می رسد باران؟
پرده دوم :
ببار ای بارون ببار ...!
پرده سوم :
قسم به نم نم باران که د و س ت ت دارم
به اشک‌های خیابان که د و س ت ت دارم ...!
پرده چهارم :
نشدم راهی این چشمه که سیراب شوم
 تشنگی خاص‌ترین لذت دنیاست رفیق!
 بارها تا لب این چشمه دویده است دلم
 آبش اما فقط از دور گواراست رفیق!

پرده آخر :
ب
رگرد مثل بارش باران به خانه‌ام
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست ...!
بچه زنده -
۱۶ تیر ۹۴ ، ۱۸:۳۸ موافقین ۴ مخالفین ۰

دلت را خانه ی مـا کن، مصفّـا کردنش با من       به‌ ما درد دل افشا کن، مـداوا کردنش با من

اگر گم کرده‌ای ای ‌دل، کلید استجــابت را           بیا یک لحظه با ما باش، پیــدا کردنش با من

بیفشان قطره ‌اشکی که من‌ هستـم خریدارش   بیاور قطره‌ای اخــلاص، دریـا کردنش با من

اگر درها به رویت بسته شـد دل برمکن بازآ         درِ این خانه دق‌البـاب کُـــن وا کردنش با من

به من گو حاجت خود را، اجـابت می‌کنم آنی      طلب کن آنچه می‌خواهی، مهیّـــا کردنش با من

بیا قبل از وقـوع مرگ روشـن کن حسابت را        بیاور نیک و بد را، جمـع و منها کردنش با من

چو خوردی روزی امروز ما را شـکر نعمت کن       غم فردا مخور، تأمیــن فـــردا کردنش با من

به‌ قـرآن آیه‌ی‌ رحمت فـراوان است ای انسان      بخوان این آیه را، تفسیر و معنا کردنش با من

اگر عمری گنـه کردی، مشو نومیــد از رحمت      تو نامه توبه را بنویس، امضـا کردنش با من

" شعر از : مرحوم حسن فرح بخشیان متخلص به ژولیده نیشابوری "


بچه زنده -
۲۸ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۳۰ موافقین ۲ مخالفین ۰
یه حال عجیب و غریبی دارم ... دلم می خواد بنویسم کلی چیزی هست توی ذهنم اما اینکه چرا فرصت نمیشه یا شاید ... چه می دونم به هر حال اینم حکایت این روزهاست ...!
فردا قراره اون 175 تا شهید رو تهران تشییع کنن ... امتحانا که امروز تموم شد دلم می خواست میشد می رفتم ... حیف ...

صد و هفتاد و پنج ماهی را
خارج از تنگشان تصوّر کن...

" شعر از جناب آقای رضا احسان پور "


شهید
بچه زنده -
۲۵ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۵۲ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲ نظر